در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

۲۱ مطلب با موضوع «عکس نگاری» ثبت شده است

  • الف

دیدن اره مویی و تخته سه لایی دوباره برد من رو به خاطرات اول راهنمایی و اون کارگاه زیر زمین مدرسه...

تا دوباره بعد از 8-9 سال ترغیبم کند که چیزی درست کنم.

اصلا هنر _هر چقدر هم ساده یاشه_ غلیان خاصی در من بوجود میاره؛ چه معرق، چه ویترای، چه عکس، چه فیلم و...



...

سینه ی تنگ من و بار غم او هیهات

مرد این بار گران نیست دل مسکینم

...

  • الف

آخرش معلوم شد...خبرش کل روزت رو تحت تاثیر قرار میده. اصلا روز بهتر از این می شود؟ حیف مادرش از انتظار خسته شده بود و به دیدار پسر رفته است.

همون شهید وسطی توی یادمان که همیشه بخاطر بد بودن طراحی اون یادمان مهجور بود و حالا با نام شده بود...

شهید شناسایی شد!


شهید «رضا سلمانی کردآبادی»



پ.ن:

دستی برآر...

  • الف


عکس همان کودکی که قبل تر حرفش رفت...

  • الف


ساعت ها راه رفتن روی مرز خاک و آب... روی مرگ موج ها

  • الف

مربای هویج


10 کیلو هویج

مقداری شکر

مقداری هل

چاقو

رنده

چند نفر جهادگر پاکار!

  • الف


روزهای آخر در گذر است....

  • الف

فرقش اینه که من دوست دارم کار به بهترین شکل انجام بشه _و براش حرص و جوش_ می خورم ولی خب بعضی های دیگه راحت ترن می خندن، میگذرونن و...

وگرنه دایورت کردن بعدا هم گفتن اینکه «ما به حد توان کار رو انجام دادیم» که کاری نداره!

می بینی اینجوریم بخاطر اینه.


پ.ن:

در بعضی از بازه های زمانی خیلی چیزها برات بُلد (=درشت) میشه، این جمله آقا سید این روزها...

  • الف
  • الف
نزدیکای ظهر از پورسینا میام سر طالقانی تا با اتوبوس یا تاکسی برم تا زیر پل حافظ.
اتوبوس میاد و ترمز نکرده میپرم بالا. مرد میانسالی هم پشت سرم میاد و کنارم میشینه. نگاهم بهش میافته. خودم رو میخورم تا چیزی بهش نگم. بلند میشم و صندلی ام رو عوض میکنم... 


یاد نامه ها میافتم و اینکه یکی میتونه با این که اونقدر نزدیک بوده اینقدر راحت سقوط کنه...

پ.ن:
بعد میگید چرا میگم سه شنبه ها اینقدر روز مزخرفیه، بفرما!
  • الف