در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

همیشه این تحول عظیمی که بعد از لحظه قبولی و مشخص شدن دانشگاه برای بعضی ها اتفاق میافته و ادامه داره واسم باعث تعجب بوده.

اما جدیدا یه ریشه های ازش رو پیدا کردم؛


تفاوت اینجاست که آدم ها در برخورد با ناهنجاری های که در دانشگاه و از دانشجو جماعت می بینند دو مدل (نمونه) سوال از خودشون می پرسند:

- دسته اول میگن: «چرا اینا اینجورین؟»

- دسته دوم میگن: «چرا من اینجوری نیستم؟»


شروع خیلی از تحولات از همین جاست. شهرستانی و تهرانی و شریفی و امیرکبیری و دختر و پسر هم ندارد.



پ.ن:

می بینی تو هم دچار همین بازی مسخره شده ای. سوال غلط پرسیدی...

  • الف
شاید جالب نباشد ولی شبیه ترین حالت به روز های انتخاب واحد جنگل باشد!
جنگل با گرگ هایی درنده که به کمین نشسته اند و اتفاقا گله ای هم کار می کنند!

یکدفعه وسط جنگل بین این همه گرگ پیامک می رسد از امیرحسین که آقا پسر ما هم بالاخره در روز میلاد چشم ما رو به قدومشون روشن کردن  :)
حالا تو حال من رو فرض کن وسط همچین وضعیتی. اصلا دو سه دقیقه کلا بیخیال همه چی خوشحال بودم.




پ.ن:
«ما» دخیل دل خود را به تو طوری «بستیم»
که به این راحتی آقا گره اش وا نشود....

ب.ن:
داستانی داریم ما با این همه مصطفای اطرافمان، خدا بخیر کند!
  • الف

این هم تمام شد...

الحمدلله!

  • الف

با تشکر ویژه از


واحد ینگه قلعه سفلا:

محمد امین


واحد سولدی:

محمد

امین

احسان

میلاد

محمدرضا

امیرحسین

رضا

و حمایت های معنوی ابوالفضل    :)


واحد تهران:

مهدی

مصطفا


و خانواده محترم رجبی    :)

  • الف


روزهای آخر در گذر است....

  • الف

یه از مزخرفترین و رو اعصاب ترین کارهایی که باید بکنی برخورد با افراد مختلف _نا آشنا تا کمی آشنا_ به فراخور حال شون هست!

یعنی میخوای بری پیش فلانی یه چیزی هماهنگ کنه، یا فلانی یه مجوزی صادر کنه، یا فلانی یه راهنمایی ای بکنه، یا فلانی یه چکی رو امضا کنه، در کل یعنی کار و وظیفه شون رو انجام بدن باید باهاشون همراهی کنی. یعنی چی؟!

یعنی با جک مسخرشون بخندی، به تیکه های بعضا بی مزه شون بخندی، با تیکه همراهی شون کنی، حرف هاشون رو با حرف تایید کنی، بعضا انتقاداشون رو با سر تایید کنی، خاطراتشون رو از قدم زدن با ناصرالدین شاه تو سرسرای کاخ تا بیل زدن با بچه های جهاد توی سیستان در کنار امام بشنوی و در کل خودت نباشی تا کار راه بیافته!

همه اینا رو بذار یه طرف تازه این کار هم واسه خودت و شخصی نباشه!


پ.ن:

سه شنبه های مزخرف

  • الف

اگه مسئول برنامه، اردو یا مسافرتی هستید و تنها یک هفته مانده تا برنامه تلفن همراه تان گم شد یا مشکلی با شماره های آن پیدا کردید ساده ترین _یا شاید بهترین_ راهکار کنسل کردن برنامه، اردو یا مسافرت است!




پ.ن:

الان 20 روز هست گوشی ام هیچ شماره ای رو ذخیره نمی کنه.

  • الف

فرقش اینه که من دوست دارم کار به بهترین شکل انجام بشه _و براش حرص و جوش_ می خورم ولی خب بعضی های دیگه راحت ترن می خندن، میگذرونن و...

وگرنه دایورت کردن بعدا هم گفتن اینکه «ما به حد توان کار رو انجام دادیم» که کاری نداره!

می بینی اینجوریم بخاطر اینه.


پ.ن:

در بعضی از بازه های زمانی خیلی چیزها برات بُلد (=درشت) میشه، این جمله آقا سید این روزها...

  • الف

یه هفته ای می شد کله _در حال کچل شدن_ ما رو کچل کرده بودن.

که چی؟!

میخواییم بریم منطقه برای سفر شناسایی! خواهران!

بعد از اون طرف لیست ثبت نام ها رو که نگاه میکردم، توی فرم تیک علاقه مندی به شرکت در "فعالیت های عمرانی" رو هم زده بودن! خواهران!


خب همینه دیگه. آدم یاد یه سری از این مدافع های پیش تاخته فوتبال میافته. میرن جلو گل بزنن بعد نمیزنن هیچ باعث میشن گل هم بخوریم.

خدا آخر و عاقبت ما رو به خیر کنه

  • الف

ببینید!

کمک کنید!

به دیگران هم معرفی کنید!

دیگه ته اش اینه که دعا کنید، خیلی محتاجیم!


دریافت

  • الف