در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیمه شب» ثبت شده است

بعضی خاطرات شاید اتفاقات ساده ای باشد؛


بیرون زدن نیمه شبی از مدرسه سولدی

تا روستا رفتن و از دست سگ های گله فرار کردن

توقف ماشین های اهالی برا کمک 

اون موتور سوار و نفر عقبی اش با اون چوب دستی اش

بالا رفتن از تبه های کنار مدرسه

دنبال آنتن تا بالای کوه رفتن

زنگ زدن و انتظار برای خاموش شدن اون پروژکتور لعنتی بالای دستشویی

ترس از گرگ و نقشه های احتمالی فرار را مرور کردن

بعد هم دراز کشیدن و دیدن ستاره ها و اون همه شهاب سنگ

بعد هم قل خوردن از بالای تپه ها تا پایین


اما همه این ها کنار هم با یکسری آدم خاص می شود یک خاطره به یاد ماندنی، یک شب خاص.

  • الف

بیابان رو خیلی دوست دارم. مخصوصا شب هاش رو. بچه تر که بودم وقتی اطراف نطنز با بچه ها می رفتیم و صبح تا عصر تو بیابان هاش بازی و می کردیم اصلا حال دیگه ای داشتم. شب ها هم که روی پشت بوم زیر اون همه ستاره می خوابیدم حسی داشتم وهمناک. انگار اصلا اون موقع، اون لحظه اونجا نبودم...

این شب ها که دوباره بار خوردیم و آمده ایم دل بیابان و روستا وقتی بعد از نیمه شب تقویم به دست توی حیاط مدرسه راه میرم همون حال و هوا رو دارم. وقتی می شنیم یه گوشه و فکر میکنم. وقتی میشینیم با یکی حرف میزنیم. وقتی گریه می کنیم و می خندیم. این شب ها عجب شب هایی شده برای من...



پ.ن:

سه شنبه ها هم بعضی موقع ها میتونه خوب باشه! حتی سه شنبه ها!

  • الف